نقش سیاسی و نظامی مالک اشتر در حکومت علی (ع)


 

نویسنده : غلامرضا گلی زواره




 
چون محمد بن ابی بکر شنید حضرت علی (ع) مالک را به سوی مصر می‏فرستد ناراحت شد، وقتی خبر رنجش او به امام (ع) رسید، حضرت طی نامه‏ای، پس از اعلام خبر شهادت مالک، از فرزند ابوبکر استمالت نمود و به وی نوشت:
«... به من گزارش نموده‏اند که از اعزام مالک اشتر به جانب مصر رنجش خاطر پیدا کرده‏ای ولی من این کار را نه به این جهت انجام داده‏ام که تو در انجام ماموریت‏خود کوتاهی کرده‏ای. اگر تو را از فرمانداری مصر معزول می‏دارم، در عوض کارگزار جایی قرار می‏دهم که اداره آنجا چندان سخت نخواهد بود و حکومت آن ناحیه برایت جالب‏تر خواهد بود. شخصی را که برای فرمانروایی مصر برگزیده بودم، نسبت به ما خیرخواه و نسبت‏به دشمنان سختگیر بود، خدا او را رحمت کند که دوران زندگی خود را سپری کرد و مرگ را ملاقات نمود درحالی که ما از او راضی بودیم خداوند نیز از او راضی گردد و پاداش او را مضاعف سازد. اکنون بر تو لازم است که برای ستیز با دشمن، سپاه خود را به بیرون از شهر انتقال دهی و در آنجا اردو بزنی و کار را با بصیرت کامل دنبال کنی و برای جنگ کمر همت‏به میان ببندی. مردم را به سوی پروردگارت فرا خوان و از او کمک بخواه که امور مهم تو را کفایت می‏کند و در شداید تو را یاری می‏رساند.»
هنگامی که نامه حضرت علی (ع) به محمد بن ابی بکر رسید، در پاسخ آن حضرت نامه‏ای نوشت و عرض کرد:
«نوشته امیرمؤمنان (ع) به من رسید، مضمون آن را درک کردم و از مندرجات آن آگاه شدم، در میان مردم کسی مانند من نسبت به دشمنان مولای پرهیزکاران سخت‏گیر نمی‏باشد و نسبت به دوستان او کسی مهربان‏تر از من نیست. اکنون از منزل خود بیرون شدم و در لشگرگاه هستم و سپاه تهیه کرده‏ام و به همه مردم امنیت و آسایش داده‏ام مگر آنهایی که با ما در حال جنگ می‏باشند و مخالفت خود را آشکار کرده‏اند. من از شما متابعت می‏نمایم و حافظ امرتان هستم و به شما ملتجی می‏باشم و به اجرای فرمایش شما در اینجا اشتغال دارم و در هر حال از خداوند کمک می‏خواهم» (1)

دیانت و صلابت
 

«مالک اشتر» واپسین کارگزاری بود که حضرت علی (ع) برای سرزمین مصر در نظر گرفت. این شخصیت پس از ولادت در یکی از روستاهای «یمن» در میان قوم خود نشو و نما کرد و پس از رشد و شکوفایی، در زمان حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله به اسلام روی آورد و در زمان خلافت ابوبکر به شام آمد و در جنگهای مسلمانان با رومیان شرکت کرد و در نبرد «قادسیه» به عراق آمد و چون به «کوفه» رفت، همانجا را وطن خویش قرار داد.
«مالک اشتر» مردی بلند قامت و با هیبت‏بود و صدایی غرا و بلند داشت، و در نبردهای بسیاری شرکت کرد و تجربه‏های خوبی در مسایل نظامی اندوخت و با تاکتیک‏های رزمی کاملا آشنا بود، دلاوری و شهامتش زبانزد موافقان و مخالفان گردید و کسی را یارای هماورد شدن با او نبود. در هر نبردی که او حضور می‏یافت، پیرزوی نصیب سپاهی می‏شد که وی در آن حضور داشت و بر اثر لیاقتی که داشت، سرپرست قوم و قبیله خود به شمار آمد.

مخالفت مالک با کارگزاران فاسد عثمان
 

در زمان خلافت «عثمان»، «ولید بن عقبه» که برادر مادری عثمان بود، از سوی وی فرماندار کوفه گردید، اما این حاکم به ابتذال روی آورد فساد و منکرات را از حد گذراند به نحوی که خشم گروهی از مسلمانان را برانگیخت که «مالک اشتر» در راس آنان قرار داشت، اعتراض مالک و اعزام او به مدینه برای این که گزارش خلاف‏کاریهای ولید را به عثمان برساند، و پیگیری مستمر در این خصوص موجب گردید که خلیفه سوم ناگزیر گردد ولید را از فرمانداری کوفه برکنار و «سعیدبن‏عاص» اموی جانشین او شود. وی نیز دست تجاوز به اموال مسلمانان دراز کرد و اعمال ناشایستی از او بروز کرد. در این وقت مالک اشتر به خروش آمد و فرصت را به دست آورد و با کمال شهامت و بیانی قاطع گفت: آیا اموال و غنایمی که در پرتو تلاشهای نظامی ما به دست آمده، از آن تو و خویشاوندانت می‏باشد؟ رئیس ماموران نظامی سعید که «عبدالرحمان اسدی» نام داشت، برای آن‏که به دربار امیر تقرب پیدا کند، به مالک سخنان غلیظ و خشن گفت او هم اشاره به یاران خویش کرد تا وی را تنبیه کنند، آنان به شدت رئیس پلیس حاکم کوفه را گوشمالی دادند و آنقدر او را زدند تا بیهوش شد، سعید در خصوص مالک و دیگر پارسایان کوفه گزارشی منفی تهیه کرد و برای عثمان فرستاد او هم دستور تبعید آن اهل ایمان را داد، اما مالک از مخالفت‏های خود دست‏برنداشت و با افشاگری‏های وی دستهای خائن مزبور قطع گردید.

نقش مالک در جنگ جمل
 

در زمان خلافت امیر مؤمنان علی (ع) در غائله «جمل» که توسط «طلحه» و «زبیر» تدارک دیده شد، مالک اشتر از آغاز تا پایان جنگ همراه حضرت علی (ع) بود. او بود که با حضور در کوفه ابوموسی (والی این دیار) را عزل و مردم آن شهر را برای جنگ با حضرت علی (ع) همراه ساخت. زیرا ابوموسی در فراهم آوردن نیروها و پیوستن آنان به امیر مؤمنان (ع) کارشکنی می‏نمود؛ و چون ابقای ابوموسی در حکمرانی کوفه به پیشنهاد مالک بود، امام او را برکنار کرد و کار تحویل و تحول حکومت را به مالک واگذار نمود. البته پیش از مالک، امام حسن مجتبی (ع) و عمار یاسر، اقدامات کارشکنانه ابوموسی را به امر امام (ع) خنثی کرده بودند. مالک در صحنه‏های گوناگون جنگ جمل حماسه آفرید و از خود دلاوری‏ها و رشادت‏های قابل تحسینی از خود بروز داد او در این نبرد چندین نفر از مخالفان از جمله «محمد بن طلحه» و «ابن جفیر» را به هلاکت رسانید و «عبدالله بن زبیر» در یک پیکار تن به تن از ضربات کاری مالک نیمه‏جان به کمک دیگران نجات یافت.

حکمرانی مالک در مناطق مجاور شام
 

پس از پایان جنگ جمل حضرت علی (ع) به حکم عدل و انصاف برای تمامی ایالات و مناطقی که تحت قلمرو حکومت اسلامی بود، فرماندارانی لایق تعیین کرد و به این مناطق گسیل داشت، در این برنامه امام موقعیت محل را با لیاقت اشخاص می‏سنجید و هرکس را به جایی مناسب می‏فرستاد. منطقه خطرناکی که معاویه چشم طمع به آن دوخته و حکامی را در آنجا نصب نموده بود، در جانب شام و حوالی آن قرار داشت بدیهی است فرماندار اعزام شده از ناحیه حضرت برای این سامان، لازم بود مردی شجاع، قوی و با بصیرت باشد تا بتواند از عهده دفع حیله‏های کارساز معاویه برآید، از این روی مالک اشتر را به حکومت «موصل»، «نصیبین»، «دارا»، «سنجار»، «آمد»، «هیت»، «عانات» و بلاد مجاور منصوب نمود. قسمتهایی از این بلاد و مجاور آن همچون: «حران»، «رقه» و «قیرقیسا» تحت‏سلطه معاویه بود و «ضحاک بن قیس» از سوی وی در این نواحی حکومت می‏کرد و مقر حکومت‏خود را «حران» قرار داده بود، به گونه‏ای که این آبادی پناهگاه طرفداران امویان در کوفه و بصره بود و بدانجا پناهنده می‏شدند. چون مالک اشتر به سوی این منطقه آمد، با سپاهی فراوان به حران رفت تا ضحاک را از آن ناحیه بیرون کند. با وجود آن که اهالی رقه با سپاه مجهزی به فرماندهی «سماک بن مخزمه» به حمایت از عامل معاویه آمدند، ولی حمله‏های پیاپی و برق‏آسای مالک قوایش را منهزم ساخت معاویه وقتی متوجه شد ضحاک در محاصره‏ای سخت گرفتار شده، لشگر شام را به فرماندهی «عبدالرحمان بن خالد» به حران فرستاد تا او و حامیانش را از این تنگنا برهاند. مالک چون شیری خشمگین با حمله‏های پیوسته مقاومت عبدالرحمان را درهم شکست و سرانجام سپاه دشمن شکست‏خورد و به سوی شام نزد معاویه گریخت. مالک بر تمام اوضاع آن نواحی مسلط شد و مردمان آن سامان را به ولایت و بیعت‏حضرت علی (ع) فراخواند و آنچه را که رخ داده بود، ضمن نامه‏ای برای مولا و پیشوای خود گزارش نمود.

فرزانه‏ای فداکار
 

دربیان شجاعت و دلیری مالک و استقامت او در برابر دشمنان دین و قرآن و اهل بیت علیهم السلام و جانبازی‏های وی در راه ولایت و اهداف مولای متقیان نمی‏توان به عبارات و الفاظ اکتفا کرد و برای درک مقام این فرمانده فرزانه و فرمانروای مقاوم شایسته است‏به فرمایش حضرت علی (ع) تمسک جوئیم که پس از شهادت او فرمود:
«خداوند مالک را رحمت کند، او برای من همانگونه بود که من برای رسول اکرم صلی الله علیه و آله بودم».
و نیز فرمود:
«کاش در میان سپاه من دو نفر و بلکه یک نفر با مشخصات مالک بود که درباره مخالفان من چون او رای می‏داد».
ابن ابی الحدید در شرح نهج‏البلاغه خود می‏گوید:
«اگر کسی سوگند یاد کند که خداوند در میان عرب و عجم قهرمانی شجاع‏تر از مالک جز رهبرش علی (ع) خلق نکرده است، من او را در این سوگند خاطی و گزافه‏گوی نمی‏دانم».

نقش مالک در جنگ صفین
 

نمونه‏هایی از فداکاریهای این مرد بزرگ را در مقالات گذشته از نظر علاقمندان گذراندیم، اما اگر نظری به جنگ صفین و نقش مالک در این واقعه افکنده شود، مفهوم شهامت و ایثار وی در راه اعتلای حق و احقاق حقوق اهل بیت علیهم السلام بیشتر درک می‏شود. وی در این جنگ جزء نادر افرادی بود که قاطعانه تا آخر خواستار ادامه نبرد بود و توطئه‏های امویان و نقشه‏های شوم «عمروعاص» و «معاویه» را به خوبی می‏شناخت، به عنوان نمونه چون حضرت علی (ع) و یارانش برای جنگ صفین حرکت کردند، در منطقه «رقه» که اکثریت آنان از امویان حمایت می‏کردند، حضرت خطاب به مردمش فرمود: پلی برافرازید تا ما از روی آن عبور کنیم. آن‌ها از پذیرش این تقاضا امتناع کردند، مالک اشتر به مردم گفت اگر چنین نکنید، شما را با شمشیر از میان خواهم برد و اراضی این دیار را ویران می‏کنم و اموالتان را مصادره می‏نمایم، آنها به هم نگریستند و از بیم این تهدید که یک تاکتیک سیاسی بود، پل را ساختند، حضرت علی (ع) و یارانش با ساز و برگ و جنگ‏افزارها از روی آن عبور کردند و آخرین کس که از آن گذشت مالک بود، به دلیل این لیاقت‏ها حضرت علی (ع) وی را به فرماندهی پیشقراولان لشگر خویش برگزید و افراد قبلی را برکنار کرد که در نهج‏البلاغه (نامه 13) به این موضوع اشاره شده است. این نامه، شان، مقام و کیاست مالک و نیز اعتمادی را که حضرت به وی داشت، ثابت می‏کند.
در روز سیزدهم ربیع‏الاول سال سی و هفتم هجری که امیرمؤمنان (ع) یورش وسیعی را علیه شامیان شروع کرد و آنان را وادار به عقب‏نشینی نمود، «مالک اشتر» به حالت نقابدار پس از حمد خداوند و وصف خصوصیات حضرت علی (ع) بر شامیان تاخت و در شب سرنوشت‏سازی که به «لیلة‏المبیت» شهرت یافت، شدت یورش‏های مالک به حدی بود که زنگ خطر را برای معاویه به صدا درآورد و او احساس کرد نمی‏تواند در مقابل سپاهیان امام مقاومت کند بنابراین با مشورت «عمروعاص» به حیله‏ای متوسل گردید و قرآن‌ها را بر سر نیزه کردند و سپاه حضرت را به حکم قرآن دعوت کردند و عده‏ای از سربازان امیرمؤمنان فریب این نیرنگ را خورده و خواهان آتش‏بس شدند، حضرت نپذیرفت و فرمود: من قرآن ناطقم، این حرکت‏یک حیله است، آن‌ها که در جهل مرکب فرو رفته بودند، قبول نکردند و از حضرت خواستند دستور دهد مالک برگردد و این درحالی بود که مالک نزدیک چادر فرماندهی معاویه شمشیر می‏زد؛ و شکست‏سپاهیان شام قریب‏الوقوع و حتمی بود و چون وی از مراجعت تاخیر نمود. فریاد و خروش آن‌ها نسبت‏به بازگشت مالک اوج گرفت. سرانجام با اصرار حضرت علی (ع) مالک برگشت و طرفین از جنگ دست کشیدند و مالک به آنان پرخاش کرد و گفتگوهای تندی در میان آنان درگرفت.
به این ترتیب جنگ بزرگ صفین خاتمه یافت ولی مقدمات نبرد خونین نهروان بنیان نهاده شد و در این بحرانهای شگفت و آمیخته به نیرنگ و نفاق یار باوفا و سردار راستین حضرت علی (ع) یعنی مالک اشتر بر صفحه تاریخ، اخلاص و فداکاری را ترسیم کرد. به راستی که مالک اشتر مشعلی فروزان و چراغی تابناک بود که قدم بر جای قدم‏های رهبرش نهاده بود، این سردار قهرمان و فرمانروای سیاستمدار نه تنها در نبرد با دشمنان شجاعت داشت، بلکه در ستیز با نفس خود شجاع‏ترین مردم بود و فرمایش حضرت علی (ع) درباره‏اش صدق می‏کند که فرموده‏اند: «اشجع الناس من غلب هواه» «شجاع‏ترین شخص کسی است که بر هوای نفس خود غلبه کند».
مالک نرمش، آرامش و عاطفه را با شدت و قهر بر دشمن توام می‏کرد و هرجا که اقتضایی داشت، در همان مسیر گام می‏نهاد، لباس ساده‏ای بر تن می‏کرد و از دنیا به اموری مختصر اکتفا می‏نمود و در برابر خداوند خضوع داشت و اثر سجود در پیشانیش هویدا بود. با وجود آن که فرماندهی والامقام به شمار می‏رفت، و پست‏های حساس را عهده‏دار گردید، با نهایت‏سادگی و کمال فروتنی و به حالت گمنامی روزگار می‏گذرانید او از نظر معنوی به کمالاتی دست‏یافته و خصالی چون حلم، سخاوت، کرم و استقامت در وجود او تجلی داشت. تمامی رجال نویسان، او را توثیق کرده‏اند و شیخ «مفید» در کتاب «اختصاص» او را از مقربین اصحاب امیرمؤمنان (ع) دانسته است. چنین شخصیتی برای حکومت مصر تعیین می‏شود و شایستگی آن را می‏یابد که حضرت علی (ع) منصب فرمانروایی این سرزمین وسیع و حساس را به وی بسپارد (2).

پي نوشت ها :
 

1 الغارات، ص 136 - 137 و نیز بنگرید به شرح نهج‏البلاغه ابن ابی الحدید، ج‏6، ص 78 - تاریخ طبری، ج‏4، ص 72 - شرح نهج‏البلاغه، ابن‏میثم بحرانی، ج‏5، ص 75 - الکامل فی التاریخ، ابن اثیر، ج‏3، ص 354 - بحارالانوار، ج‏33، ص 593 ضمنا این نامه با اندکی تفاوت در نهج‏البلاغه (نامه 34) آمده است.
2 در خصوص شرح حال مالک نگاه کنید به این منابع:
پیکار صفین، نصر بن مزاحم منقری، سفینة‏البحار، ج‏1 - شرح نهج‏البلاغه ابن ابی الحدید، ج‏15 - مالک اشتر، عبدالواحد مظفر - مالک الاشتر، محمد رضا الحکیم، الکنی و الالقاب، ج‏2 - اعیان الشیعة، ذیل مالک اشتر - بحارالانوار، ج‏8 - منتهی الآمال، ج‏1 - تتمة المنتهی - ناسخ التواریخ (حضرت علی)، ج‏1 - مجالس المؤمنین، ج‏1 - مناقب ابن شهراشوب سروی مازندرانی، ج‏3 - علی کیست، فضل‏الله کمپانی - تاریخ یعقوبی، ج‏2 - سیمای مالک اشتر، محمد محمدی اشتهاردی - سیمای کارگزاران علی بن ابیطالب، ج‏2، علی اکبر ذاکری - حماسه‏آفرینان، هادی دستباز، ج‏2 .
 

منبع:مجله درس‌هایی از مکتب اسلام، اردیبهشت 1381، شماره 494 (از صفحه 42 تا 48